به نام خدا
میرعماد ( 1024-961 ه ق )
بنا به نظر خطاطان و خط شناسان از ابتدای بوجود آمدن عروس خطوط اسلامی یعنی نستعلیق تا یک قرن و نیم بعد سلطان خطه این خط میر علی هروی بود ، تااین که در نیمه دوم قرن دهم، خوشنویس دیگری پا به عرصه ظهور نهاد که قدرت ، شیوایی و صفای خطش همه آثار پیشینیان را تحت الشعاع قرار داد؛ او میرعماد بود.
میرمحمدحسنی سیفی قزوینی معروف به میر عماد حدود سال 961 هجری قمری در قزوین به دنیا آمد. دوران کودکی را در آن شهر به تحصیل علوم و آموختن خط نزد استادان به نام روزگار از جمله عیسی بیک رنگ نگار و مالک دیلمی گذرانید.سپس از قزوین به تبریز رفت و نزد ملا محمد حسین خوشنویس تبریزی به فراگرفتن رموز خط نستعلیق همت گماشت تا آنکه روزی قطعه ای ازخطوط خودرا به استاد نشان داد ، ملاحسین پس ازدیدن آن به میرگفت:« اگرچنین توانی نوشت بنویس وگر نه قلم فروگذار» میردرجواب گفت که این راخود نوشته ام ،محمدحسین قطعه خط را بوسیدومیررا استاد خوشنویسان خواند. میر عماد پس از سفرهایی به عثمانی و حجاز به ایران بازگشت وپس از مدتی زندگی در قزوین به اصفهان، پایتخت جدید صفویه عزیمت کردو در آنجا اقامت گزید. در آن زمان دربار صفویه تنها جایگاه و مامن هنرمندان ایران زمین بود. درخشش هنر او زمینه تقرب وی به شاه عباس را فراهم آورد. میر دربار خوانده شد ودر ردیف خوشنویسان مخصوص قرار گرفت به طوری که سالها از نزدیکان شاه عباس بود و مشمول مهر ومحبت او واقع شد. قدر و منزلت به دست آمده ،آن چنان چشمگیر بود که آتش رشک و حسد رقیبان را شعله ور ساخت. بزرگی و آزادگی این هنرمند بزرگ تلاش دشمنان او را به ثمر رسانید و به دنبال آن دوران عزلت و گوشه گیری وی آغاز گشت. شایعه سنی بودن میر عماد بهانه مناسبی برای توطئه گران شد و بنا بر قول مشهور به دستورشاه ، مقصودبیک مسگر قزوینی ، عده ای اوباش راواداشت تا سحرگاه بر سر او تاختند و پیکری را که قالب جان هنرمند زمان بود پاره پاره کردند. پیکر تکه تکه او تا صبحدم بر سنگفرش کوچه پراکنده بود وکسی جرات جمع کردن آن را نداشت تا آن که ابو تراب اصفهانی که مرید وشاگرد وی بودجسد راجمع کرده ودرمسجد مقصود بیک اصفهان به خاک سپرد.
در سوگ این خوشنویس بزرگ درایران ، هند و عثمانی مجالس سوگواری بپا داشتند. نقل است پادشاه هندوستان، نورالدین محمد جهانگیردرسوگ میر سخت گریسته است ونقل کنند که گفته است :
اگر زنده ی میرعماد را به من میدادند، هم وزنش جواهر میدادم.
این شعراز سروده های میراست که خودبا خطی خوش آن را نوشته است:
منم در قلم شیـر این نیستان سرخــامه ام سوده برآسمـان
زاهل قلم نیست همتای من همین قطعه برهان دعوای من
روان اهورایی اش شاد باد